الهه ی الهام
انجمن ادبی
بیشتر از یک بار باید خواندشان. این از ویژگی های نوشته های این شاعر و نویسنده ی جوان است. نثری موجز، دیریاب و تلگرافی! معمولاً یک جمله ی محوری در آثارش دیده شود و همان یک جمله هم به خواننده اش چشمک می زند و تا مدت ها ممکن است در خاطرش بماند. مثل « هیچ کس برای من تو نمی شود»،«دوست ها از هم طلاق نمی گیرند.» ، «آیا خدا برای ما کافی نیست!» و د راین داستان اخیرش یعنی صفر نهصد و دوازده و...«سرما، صمیمیت می آره.» وقتی چشمم به این جمله خوردبه یاد جمله ای از الیاکازان سازنده ی فیلم ماندگار « بارانداز» با بازی مارلون براندوی جوان افتادم. الیا کازان گفته بود:« برف و بوران و سرما را دوست دارم؛ چون آدم ها را زیر یک سقف و به دور یک شومینه یا بخاری حبس می کند و آنها نمی توانند از هم فرار کنند.» جمله های میترا اخلاقی هم مثل بعضی از دیالوگ های مسعود کیمیایی قابلیت ماندگاری دارند؛ به شرط آن که به گوشهایی که باید، برسد، شنیده شود، هضم شود و بماند. اما داستان« صفر نهصد و دوازده...»؛ درست است که آوردن بعضی واژه های تخصصی کلاس های آموزش رایانه، به داستان شکل و شمایلی شیک و امروزی می دهد، اما باید پذیرفت، فقط کسانی می توانند با آن ارتباط کاملی برقرار کنند که با این کلمات آشنایی داشته باشند. حالا خانم اخلاقی این اصطلاحات را با همان شکل لاتین خودش هم به کار برده است که احتمالاض معادل های فارسی زیبایی هم داشته باشند! مثلاً به جای واژه ی «send» می توانست از « ارسال» بهره بگیرد که هرچند ارسال هم عربیست.( وای از دست این گل صدبرگ زبان فارسی!!!) البته عقیده ی برخی از دوستان این است که غربزدگی بر عربزدگی شرافت دارد! شکی نیست که میترا اخلاقی، دلیل قانع کننده ای برای این کارش دارد. اما هم او و هم سایر دوستانی که به انجمن ها و محافل ادبی و نقد شعر و داستان رفت و آمد دارند، با عبارت« مرگ مؤلف»آشنا هستند. می دانیم که امکان ندارد شاعر یا نویسنده را به اثرش سنجاق کنیم تا هر جا که لازم دانست از مولود تخیّلش دفاع کند و به توجیه آن بپردازد. هر اثر هنری که متولد شد، دیگر پدیده ای است مستقل از خالقش و بعد از این خود اثر است که باید به توجیه یا دفاع از خود برخیزد.نویسنده مثل مربی فوتبال است که فقط تا چمن همراه شاگردش هست و بعد از سوت شروع بازی این بازیکن است که پا به توپ می شود و هر گلی که می زند به دروازه ی حریف و البته به سر خود و مربی اش می زند. مربی هم باید مثل میلیونها تماشاچی بنشیند و شاهد هنرنمایی شاگردش در معرکه ی گوی و میدان باشد. صفر نهصد و دوازده... کلید واژه های دیگری هم دارد« با چی گوش می دی؟» و تاکید اخلاقی این جمله، مخاطب را مجاب می کند که راه هایی غیرعادی و خلاف معمول هم برای دیدن، گفتن و شنیدن وجود دارد. نویسنده صفر نهصد و دوازده... جواب را به عهده ی خواننده اش می گذارد. و این یعنی تظیم و احترام به شعور و حقوق مخاطب. حق هم این است که برای خواننده ی مشکل پسند امروزی، سهمی در نظر گرفته شود.خواننده را باید درگیر داستان کرد تا خودش به اندازه ی درک و فهمش از داستانی که می خواند لذّت ببرد. صفر نهصد و دوازده...واگویه ی جوانی از نسل امروز است. یک هنرجوی جوان که سر کلاس رایانه نشسته اما حواسش به صدای ساز استاد کلاس موسیقی است. در کنار استاد موسیقی راه می رود اما با تلفن همراهش ور می رود. انسان سرگشته ای که خودش جایی و دلش جای دیگر است. انسانی که نمی داند چه می خواهد؟ یا چه چیزی را از که می خواهد؟! میترا اخلاقی که با وجود دیریاب بودن نثرش، شاید زبان گویای هم نسل های خودش است. برای این نویسنده ی جوان آرزوی سلامت و سعادت دارم. حسن سلمانی نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|